---♡[]ازدواج اجباری![]♡---
P²⁰
ات ویو
بعد این حرف رزی فرار کرد ومنم سعی کردم بگیرمش که پام به سنگ گیر کرد و احساس کردم دست یکی دور کمرم حلقه شد.....
ات:ج...جونگ کوک
جونگ کوک:مراقب باش بیبی
ات:اَه...من بیبی تو نیستم مگح نمیفهمی
جونگ کوک:وقتی مال خودم کردمت هم جرعت داری این حرف هارو بزنی؟
ات:...ازت بدم میاد جونگ کوک
جین ویو
رسیدم مدرسه وداشتم دنبال ات میگشتم که دیدم اون کوک عوضی دور کمر ات رو گرفته...خون جلوی چشمام وگرفت رفتم سمت اون عوضی وشروع کردم زدنش...بعد چند مین بقیه بچه هااومدن که باعث شد از هم جدابشیم واون کوک عوضی داشت به ات نگاه میکرد...دست ات رو گرفتم رفتم پشت مدرسه
جین:چرا نزدیکش شدی ات(داد)
ات:ج..جین..بخدا...من ..تق..صیری..ندارم
جین:چرا گذاشتی بهت دست بزنه ها...کی میخوای بفهمی که روت حساسم ات(عربده)
ات:بس کن دیگ جین من هیچ تقصیری ندارم چرا بخاطر کاری که نکردم سرم داد میزنی(داد)
جین:ساکت شو عوضی(عربده)
ات ویو
با داد آخر جین اعصابم خورد شد وکاری که دلم نمیخواست رو انجام دادم...وای نه من بهش سیلی زدم..نمیخواستم بزنمش دست خودم نبود..دیدم دستشو از رو صورتش برداشت ومیخواست به من سیلی بزنه ترسیدم وبا دستام جلوی صورتم وگرفتم که دستشو رو هوا نگه داشت وپشیمون شدو رفت کلاس
...منم دیگ رفتم کلاس ولی جین پیش من ننشسته بود آخه جاش پیش منه...وایسا ببینم چرا پیش یونا نشسته...همیشه از اون دختره بدم میومد...چرا انقدر صمیمی باهم حرف میزنن
رزی:چیشده ات چرا جین نیومده پیشت بشینه
ات:بخاطر کار کوک
رزی:وا...وای یونارو نگاه چجوری خودشو مظلوم نشون میده
ات:دختره ی عوضی..
رزی:حالا میخوای چیکار کنی
ات:نمیدونم...شاید دست به کاری بزنم که نه اون خوشهال میشه نه من
رزی:منظورت چیه
ات:تافردا میمونم دیدم باز جین داره همین کارو میکنه منم میرم پیش کوک
رزی:واو..پس یه جنگ توراهه
ات:ارع...دقیقا.....
[ادامه دارد...]
[شرط ها]_
(۲۰لایک)
(۱۲کامنت)
(۳تا فالوور)
____________________________
نمیدونم چرا خیلی برای پارت بعدی ذوق دارم😅این همه نوشتم لایک کنین دیگ
__________________________________________
حالا به نظرتون ات میخواد چیکار کنه...قراره یه جنگ بین جین وات اتفاق بیوفته؟
ات ویو
بعد این حرف رزی فرار کرد ومنم سعی کردم بگیرمش که پام به سنگ گیر کرد و احساس کردم دست یکی دور کمرم حلقه شد.....
ات:ج...جونگ کوک
جونگ کوک:مراقب باش بیبی
ات:اَه...من بیبی تو نیستم مگح نمیفهمی
جونگ کوک:وقتی مال خودم کردمت هم جرعت داری این حرف هارو بزنی؟
ات:...ازت بدم میاد جونگ کوک
جین ویو
رسیدم مدرسه وداشتم دنبال ات میگشتم که دیدم اون کوک عوضی دور کمر ات رو گرفته...خون جلوی چشمام وگرفت رفتم سمت اون عوضی وشروع کردم زدنش...بعد چند مین بقیه بچه هااومدن که باعث شد از هم جدابشیم واون کوک عوضی داشت به ات نگاه میکرد...دست ات رو گرفتم رفتم پشت مدرسه
جین:چرا نزدیکش شدی ات(داد)
ات:ج..جین..بخدا...من ..تق..صیری..ندارم
جین:چرا گذاشتی بهت دست بزنه ها...کی میخوای بفهمی که روت حساسم ات(عربده)
ات:بس کن دیگ جین من هیچ تقصیری ندارم چرا بخاطر کاری که نکردم سرم داد میزنی(داد)
جین:ساکت شو عوضی(عربده)
ات ویو
با داد آخر جین اعصابم خورد شد وکاری که دلم نمیخواست رو انجام دادم...وای نه من بهش سیلی زدم..نمیخواستم بزنمش دست خودم نبود..دیدم دستشو از رو صورتش برداشت ومیخواست به من سیلی بزنه ترسیدم وبا دستام جلوی صورتم وگرفتم که دستشو رو هوا نگه داشت وپشیمون شدو رفت کلاس
...منم دیگ رفتم کلاس ولی جین پیش من ننشسته بود آخه جاش پیش منه...وایسا ببینم چرا پیش یونا نشسته...همیشه از اون دختره بدم میومد...چرا انقدر صمیمی باهم حرف میزنن
رزی:چیشده ات چرا جین نیومده پیشت بشینه
ات:بخاطر کار کوک
رزی:وا...وای یونارو نگاه چجوری خودشو مظلوم نشون میده
ات:دختره ی عوضی..
رزی:حالا میخوای چیکار کنی
ات:نمیدونم...شاید دست به کاری بزنم که نه اون خوشهال میشه نه من
رزی:منظورت چیه
ات:تافردا میمونم دیدم باز جین داره همین کارو میکنه منم میرم پیش کوک
رزی:واو..پس یه جنگ توراهه
ات:ارع...دقیقا.....
[ادامه دارد...]
[شرط ها]_
(۲۰لایک)
(۱۲کامنت)
(۳تا فالوور)
____________________________
نمیدونم چرا خیلی برای پارت بعدی ذوق دارم😅این همه نوشتم لایک کنین دیگ
__________________________________________
حالا به نظرتون ات میخواد چیکار کنه...قراره یه جنگ بین جین وات اتفاق بیوفته؟
۱۱.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.